«و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکنالله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علی رسولهمن اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل کیلایکون دوله بین الاغنیاء منکم و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهواواتقوا الله ان الله شدید العقاب; و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت عایدپیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدافرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره میگرداند و خدا بر هر کاری تواناست.
آن چه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول وخویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم]در میان ثروتمندان شما دستبه دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آوردهبگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید; و از [مخالفت] خدابپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!» بزرگان اهل سنت نیز همانند امامیهاز آیه «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» اطلاق فهمیدند.
اگرچه امام فخر رازی نخست «ما اتیکم الرسول» را به همان «ما آتیکم منالغنیمه والفیء» معنا کرده است، اما بعد میگوید اجود این است که این آیه اطلاقدارد در هرچه که پیامبر گفتیا داد و یا نهی کرد; چه در مسائل حکومتی و چه درتبیین احکام. قبل از او زمخشری در «کشاف» نیز همین معنا را بیان کرده است. کههم شامل حکم میشود و هم شامل حکومت.
توضیح آن این است که خدای سبحان رسول الله(ص) را هم والی امور مسلمین معرفیکرد هم مبین و مفسر و معلم مردم و فرمود: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم»، «یعلمهم الکتاب والحکمه» از طرف دیگر هم به ما فرمود:
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول». این اطاعت رسول، هم در مسائل حکومتی است همدر مسائل احکام، چون اولین مبین و اولین معلم، وجود مبارک رسول الله(ص) است اگرایشان چیزی را در احکام یا در حکومت فرمود اطاعت از دستور وی ضروری و لازم است.
گذشته از این که آیه «ما آتیکم الرسول» اطلاق دارد آن آیات هم تایید میکند.
زمخشری در «کشاف» لطیفهای را نقل میکند و میگوید: ابنمسعود به مسلمانی کهدر حال احرام، لباسهای رسمی و دوخته در بر کرده بود گفت: تو که محرمی لباسهایدوخته را نباید در بر کنی. آن شخص به ابن مسعود گفت: یک آیهای از قرآن بیاور کهدلالت کند محرم نباید لباس دوخته بپوشد او همین آیه را خواند که: «ما آتیکمالرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».
ما که نباید همه احکام را از قرآن بگیریم، سنت هم هست، خود قرآن فرمود منخیلی چیزها را به رسول گفتم، هم چنین خود رسول الله(ص) به ما فرمود:
«خذو عنی مناسککم» شما دستور حج را از من بگیرید. صدها مسئله در باب حج هستکه برخی از آنها در قرآن آمده استبقیه در قرآن نیست از سنت است، محرمات احرامچیست؟ تروک احرام چه کفارهای دارد؟ کفاره یا قضا دارد یا ندارد؟
محرم اگر کجا بمیرد حجش قبول است و کجا حجش قبول نیست؟ هیچ کدام از اینها درقرآن نیست. درباره نماز هم این چنین است، پیامبر(ص) فرمود: «صلوا کمارایتمونی اصلی». در سایر ابواب نیز همین طور است.
در روایات ما یک سلسله مسائلی هست که بوی افراط میدهد، این روایات فراوان است.
مرحوم کلینی رضوان الله علیه در اصول کافی، بابی را تحت عنوان «تفویض»باز کرده است; یعنی کارهای دین به ائمه(ع) تفویض شده است. در این روایات کلمه«تفویض» فراوان است.
بخشی از این روایات در اصول کافی است و قسمتی در کتابهای دیگر روایی.
بسیاری از این روایات را صاحب تفسیر شریف «نور الثقلین» آورده است، اینک آنروایات را نقل میکنیم تا معلوم شود که منظور از این «تفویض» چیست؟ آیا همانتفویض مصطلح استیا معنای دیگری دارد که اعتدال است نه افراط و نه تفریط.
در همین تفسیر نورالثقلین جلد پنجم، ذیل همین آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» روایاتی از «عیون اخبار الرضا» آورده است:
وقتی مامون از امام هشتم(ع) خواست که ایمان محض را تشریح کند و مقابل آن هم رابیان کند فرمود: یکی از چیزهایی که در محض اسلام و شریعت الهی دخیل است این است:
«والبرائه ممن نفی الاخیار و شردهم و آوی الطرداء اللعناء و جعل الاموال دولهبین الاغنیاء» انسان باید از آن که اباذر و امثال او را تبعید کرده و از آن کهتبعید شدههای پیامبر را به مدینه برگرداند تبری کند. «واستعمل السفهاء مثلمعاویه» در فرهنگ قرآن کی مثل معاویه بود واقعا سفیه است چون «و من یرغب عنمله ابراهیم الا من سفه نفسه» در این وایتسخن از شخص نیست، حضرت نمیفرمایدمعاویه بلکه میفرماید: «مثل معاویه». در بیان نورانی سیدالشهدا(س) سخن از«مثل یزید» است نه «یزید» فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامه براعمثل یزید»، فرمود در هر عصری اگر زمام مردم را کسی مانند یزید در دستبگیرد«فعلی الاسلام السلام».
این چون حکم جهانی است از همان اول کلی و فراگیر است نفرمود چون یزید زمامدارشد فعلی الاسلام السلام بلکه میفرماید «مثل یزید».
در این بیان امام هشتم(س) سخن از شخص معاویه نیستسخن از «مثل معاویه» است،که فرمود: کسی که مثل معاویه را روی کار میآورد معاویه سفیه است و حال اینکهمعاویه داعیه هوش سیاسی داشت; یعنی او چهل سال با تمام سیاستمدارهای داخلی وخارجی زد و بند کرد: بیستسال به عنوان والی و نماینده بیستسال هم به عنوانخلیفه رسمی.
چنین کسی را امام هشتم سفیه میداند. در بحثهای قبل هم آوردیم که اگر تعریفعقل این است که: «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» عکس نقیض آن ایناست که «ما لمیعبد به الرحمن فلیس بعقل». اگر کسی در دلش نیرویی دارد که بااو نتواند بهشت را کسب کند، سفیه است. عقل آن است که انسان بتواند با او خدا راعبادت کند و بهشت را کسب کند. بعد فرمود: والبراءه من اشیاعهم والذین حاربوااءمیرالمؤمنین(ع) و قتلوا الانصار والمهاجرین و اهل الفضل والصلاح من السابقین».
در عیون اخبار الرضا باسناده الی یاسر الخادم قال: قلت للرضا علیه السلام ماتقول فی التفویض؟ قال ان الله تبارک و تعالی فوض الی نبیه امر دینه فقال ماآتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا، فاما الخلق والرزق فلا خداوندمتعال، امر دین خود را به پیامبرش واگذاشت و فرمود: آنچه را که رسول به شمامیدهد بگیرید و از آن چه نهی میکند، شما هم دوری جویید. پس مسایل تکوینی تفویضنشد اما مسائل تشریعی تفویض شد، آفریدن و رزق را، که از کارهای تکوینی است، خدابه عهده دارد اما تشریع و قانونگذاری را به نبیاش واگذار کرده است. چرا خلق ورزق به پیامبر و ائمه(ع) واگذار نشد، چون خدا در قرآن فرمود: «ان الله عزوجلخالق کل شیء و هو یقول الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکممن یفعل من ذلک من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون».
روایت دیگر را که از «علل الشرایع» از امام هفتم(س) نقل میکند این است کهفرمود: «والله اوتینا ما اوتی سلیمان و ما لمیوت سلیمان» هرچه خدای سبحان بهسلیمان(ع) داد به ما هم داده شد و چیزهایی به ما داده شد که به سلیمان داده نشد«و لمیوت احدا من الانبیاء» این همان است که در زیارت جامعه هم آمده که خدابه شما چیزی داد که به احدی از افراد نداد «قال الله عزوجل فی قصه سلیمان هذاعطائنا فامنن او امسک بغیر حساب» اما درباره رسول خدا(ص) به طور کلی فرمود:
«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».
روایت دیگر که از اصول کافی نقل میکند این است که ابیاسحاق میگوید من به محضرامام ششم(ع) وارد شدم و شنیدم که میفرماید: «ان الله عزوجل ادب نبیه علیمحبته» خداوند متعال، پیامبر(ص) را بر محور محبت تعلیم کرد، «فقال و انک لعلیخلق عظیم ثم فوض الیه» کارها را به او واگذار کرده است «فقال عزوجل ما آتیکمالرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» بعد به ما فرمود: «من یطع الرسول فقداطاع الله»
روایت دیگر این باب که یونس عن بکار بن بکر عن موسی بن اشیم ظاهرا نقل میکندکه: من در محضر امام نشسته بودم «فساله رجل عن آیه من کتاب الله عزوجلفاخبره» مردی از آیهای از قرآن سؤال کرد، حضرت آیه را معنا کرد، «ثم دخل علیهداخل فساله عن تلک الایه فاخبره بخلاف ما اخبر الاول» سپس مرد دیگری وارد شد واز همان آیه سؤال کرد، اما حضرت آن را به طرز دیگری معنا کرد «فدخلنی من ذلکما شاء الله» شبههای در من پیدا شد «حتی کان قلبی یشرح بالسکاکین» گویا بااین کاردها دارند قلبم را شرحه شرحه میکنند گفتم من آن جا پیش قتاده و امثال اوبودم، آنها یک نواختحرف میزدند، اما این جا که آمدم این شخص یک آیه را چند جورمعنا میکند.
فقلت فی نفسی ترکت ابا قتاده بالشام لایخطیء فی الواو و شبهه» یک واو کم وزیاد نمیکرد چون آنها تقلیدی بود یک چیزهایی را حفظ کرده بودند و میگفتند، اماعلوم ائمه علیهم السلام الهی است و بطون قرآن را یکی پس از دیگری معنامیکردند.
همین داستان را مرحوم آقای حکیم رضوان الله علیه در «حقایق الاصول»استعمال لفظ در اکثر از یک معنانقلمیکند.
«فجئت الی هذا یخطیء هذا الخطاء کله [معاذ الله] آن مرد با خود گفت: اینامام، این همه اشتباه میکند و هر وقت کسی میآید آیه را یک جوری معنا میکند.
«فبینا انا کذلک» در همین حال بودم که «اذ دخل علیه آخر» یک شخص سومی واردشد «فساله عن تلک الایه فاخبره بخلاف ما اخبرنی و اخبر صاحبی» برای این شخصسوم به طرز سوم معنا کرد نه به طرزی که برای من معنا کرد و نه به آن طرزی کهبرای آن شخص قبلی معنا کرد، «فسکنت نفسی فعلمت ان ذلک منه تقیه» در این هنگامبود که آرامش یافتم و فهمیدم که حضرت این کار را از روی تقیه میکند. البتهاحتمال این که تقیه نباشد و تفسیر بطون قرآن باشد هم هست، مرحوم مجلسی رضوانالله علیه در شرح حال ذریح آورده است که «ذریح» در تفسیر آیه «ثم لیقضواتفثهم ولیوفوا نذورهم» آیه را به سبک جدیدی معنا میکند، عبدالله بن سنان بهحضور امام صادق(ع) عرض میکند که: ما از ذریح در زمینه آیه مطلب جدیدی شنیدیم وگفت از شما شنیده و شما این آیه شریفه را برای ما طبق مناسک حج معنا کردید وبرای او طور دیگری معنا کردید، فرمود: آری برای او طوری دیگر معنا کردم اما «ومن یحتمل مثل ما یحتمل ذریح» چه کسی میتواند حرفهای ما را مثل ذریح حمل بکند.
این دعا و تقاضا در یکی از فرازهای نورانی زیارت جامعه آمده که: «و محتمللعلمکم» این از آن جملههای بسیار برجسته است که وقتی انسان میخواند باید باحضور قلب بخواند و مسئلت کند که ای اهل بیت عصمت و طهارت آن توفیق را بدهید کهمحتمل علم شما باشم چون خود آنها فرمودند که احادیث ما «صعب مستصعب» است که«لایحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد امتحن الله قلبه للتقوی».
این ها که خبر نیست دعا و جمله انشائیه است; یعنی از خدا میخواهم که توفیقیدهد که من محتمل علم شما باشم، شما فرمودید معارف و علوم ما را فقط انبیا وصلحا و بندگان خاص میفهمند، من هم به دامن شما بالاخره محتجب و پناهنده شدم ومیخواهم از علوم شما استفاده کنم.
آری، این شخص خیال کرد که کار امام(ع) تقیه است، البته احیانا احتمال تقیه همهست، لذا میگوید: «فسکنت نفسی فعلمت ان ذلک منه تقیه قال: ثم التفت الی فقاللی: یابن اشیم ان الله عزوجل فوض الی سلیمان بن داود فقال: «هذا عطاونا فامنناو امسک بغیر حساب» و فوض الی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم فقال:
«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» فما فوض الی رسول صلیالله علیه و آله و سلم فقد فوضه الینا» من آرامش یافتم و دانستم که این کارامام(ع) تقیه است. آن گاه امام به من توجه کرد و فرمود: ای پسر اشیم. خداوندمتعال آن چه را که به داود داده بود به سلیمان تفویض کرد و فرمود: این بخششماست، آن را بیشمار ببخش یا نگهدار، بسیاری از معارف را خدا به پیامبرش تفویضکرد و فرمود: «آن چه را که رسول به شما داد بگیرید و آن چه را که نهی کرد ازآنها پرهیز کنید» سپس هرچه را که خدا به پیامبر داد اختیار آن را در اختیار ماقرار داد.
روایت دیگری را هم از امام باقر(س) زراره نقل میکند که «ان الله عزوجل فوضنبیه امر خلقه لینظر طاعتهم ثم تلا هذه الایه ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکمعنه فانتهوا; خداوند متعال مردم را به نبیاش (ص) واگذار کرد، سپس امامعلیهالسلام این آیه را تلاوت کرد که ما آتاکم الرسول...».
فضیل ابن یسار میگوید که: سمعت اباعبدالله(ع) یقول لبعض اصحاب قیس الماصر انالله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: «انک لعلی خلق عظیم»خداوند متعال، پیامبرش را تاءدیب کرد و پرورش داد و هنگامی که ادب در وی بهمرحله کمال رسید فرمود: «همانا تو صاحب خلق عظیمی».
معلوم میشود خلق عظیم تنها این نیست که انسان خوش اخلاق باشد، بلکه ملکاتعلمی، کیفیت کشورداری هم جزء خلق عظیم است وگرنه ارتباطی ندارد که بفرماید خدااو را تاءدیب کرد و به اخلاق عظیم رساند بعد امر مردم را به او واگذار کرد دراحکام و حکومت هر دو: «ثم فوض الیه امر الدین و الامه».
از این عبارت «امر الدین والامه» معلوم میشود که «ما آتاکم الرسول» اطلاقدارد و احکام و مسائل حکومتی هر دو را شامل میشود. «امر الدین و الامه لیسوسعباده» امر دین و امتبه او واگذار شد تا بندگان خود را سیاست کند. این هماناست که: دیانت عین سیاست است.
چون در روایت قبل هم داشتیم که هر چه برای پیامبر است در اختیار ائمه علیهمالسلام است، پس ائمه هم «لیسوسوا عبادالله» میشود، از همین رو است که درزیارت جامعه میخوانیم «یا ساسه العباد».
و در بیان نورانی حضرت امیر(س) در نامهای که برای معاویه نوشت فرمود: «و متیکنتم یا معاویه ساسه الرعیه» شما کی سیاستمدار بودید کجا درس سیاستخواندید چهکسی قدرت سیاست عباد را به شما داد. معلوم میشود آن چه را که امویان داشتند اصلاسیاست نبود سفاهتبود. در این جا امام صادق(ع) فرمود: ثم فوض الیه امر الدین والامه لیسوس عباده فقال عزوجل «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».
چرا رسول الله مفوض است چون مسدد و موید است، اول خدا خوب با فرشته غیب او راتسدید کرد و تایید کرد بعد کارها را به او واگذار کرد.
باز در همان تفسیر نورالثقلین ذیل آیه کریمه «ما آتاکم الرسولفخذوه» آمده است که زراره میگوید: من از امام باقر و امام صادق علیهما السلامشنیدم که فرمودند: «ان الله تبارک و تعالی فوض الی نبیه امر خلقه لینظر کیفطاعتهم» خدای سبحان امر مخلوقها را به نبیاش واگذار کرد تا نظر کند ببیند کهمردم در برابر امر رسول صلی الله علیه و آله چه میکنند، بعد به این آیهاستدلال کرد که: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». در جمعشیعیان خاص نیازی به قرائت آیه نبود، ولی اگر در مجلس، بیگانهای بود یا درمجلس، خواص حضور داشتند، برای تعلیم خواص به آیات قرآن استدلال میکردند.
اسحق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: «ان الله تبارک وتعالی ادب نبیه فلما انتهی به الی ما اراد»، خداوند متعال، پیامبرش را تاءدیبکرد و وقتی ادبش به کمال رسید به او فرمود:
«انک لعلی خلق عظیم» سپس امر دین را به او واگذار کرد: ففوض الیه دینه بعداز آن فرمود: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». پس کریمه«انک لعلی خلق عظیم» نشانه کمال ادب است و کریمه «و ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» نشانه تفویض دین است، این دو آیه دلیل آن دو مدعا است.
«و ان الله عزوجل فرض الفرایض و لم یقسم للجد شیئا» خداوند منان در مسالهارث برای ورثه فریضهای مشخص کرده است. ارث را فریضه میگویند تا کسی خیال نکندفقط توصیه است، چون در بعضی از آیات آمده است:
«یوصیکم الله». در ذیل همان آیات ارث هم آمده است که: «فریضه من الله»لذا مسائل ارث را برای این که کسی خیال نکند قابل گذشت استبه فرایض یاد میکنندو احیانا از بحثهای ارث به عنوان فرض و فریضه یاد میکنند. در مسئله ارث برای جدچیزی در قرآن مشخص نشد اما «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطعمهالسدس» رسول خدا(ص) برای جد در بعضی موارد یک ششم16 فرض کرده است، این، جزءفرض النبی است. «فاجاز الله جل ذکره له ذلک» آن چه را که رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم به عنوان میراث جد قرار داد، خدا امضا کرد و ذلک قولالله عزوجل: «هذا عطاءنا فامنن او امسک بغیر حساب» آن چه که برای سلیمانبود، برای رسول خدا با اضافاتی هست.
باز از امام صادق سلام الله علیه است که: «ان الله عزوجل ادب رسوله حتیقومه علی ما اراد» تا آن را متدون کرد و قائم قرار داد بر آن چه را که خودشمیخواهد «ثم فوض الیه فقال عز ذکره: [ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنهفانتهوا] فما فوض الله الی رسوله فقد فوضه الینا».
در بررسی این روایات این نکته مهم را هم در نظر داشته باشید که در جمع بندینهایی به این نتیجه میرسیم که آن چه به رسول خدا رسیده به ائمه علیهم السلامهم رسیده است، یعنی: «ما آتاکم اهل البیت فخذوه و ما نهوکم عنه فانتهوا». ایننکته دقیق را از قرآن هم میتوان استفاده کرد.
زید شحام است میگوید: از امام صادق سلام الله علیه سؤال کردم که معنای آیه«هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب» یعنی چه؟ فرمود: «اعطی [خدای سبحان]سلیمان [را] ملکا عظیما ثم جرت هذه الایه فی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فکان له ان یعطی ما شاء و یمنع من شاء ما شاء و اعطاه افضل مما اعطیسلیمان بقوله ""ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" این هم یک دستهاز روایات است که میفرماید آیه «ما آتاکم الرسول...» بالاتر از آیه «هذاعطاونا فامنن او امسک بغیر حساب» است، چون از کریمه «هذا عطاونا فامنن اوامسک بغیر حساب» غیر از اختیار در کارهای اجرایی چیز دیگری استفاده نمیشود،اما از کریمه «ما آتاکم الرسول...» هم اختیار در کارهای اجرایی استفاده میشودو هم اختیار در کارهای قانون گذاری. از همین رو است که از آیه «هذا عطاونافامنن او امسک بغیر حساب» فقط حکومت را شامل میشود. لذا در برخی از اینروایاتی که نقل کردیم «ما آتاکم الرسول» بالاتر از «هذا عطاونا فامنن اوامسک بغیر حساب» است.
زراره از امام باقر علیه السلام نقل میکند که: «سمعته یقول ان النبی لایوصف وکیف یوصف عبد احتجب الله بسبع [ای احتجبه الله بسبع حجاب]». این عبدی که حداقل به هفتحجاب نوری محجوب است و از فرشتهها محجوب است، نمیتوان او را برایدیگران توصیف کرد، چون در قضیه معراج جبرئیل سلام الله علیه میگوید: من بهجایی رسیدم که بین من و آن جایی که حضرت عبور میکرد، دریاهایی از نور بود، منبه ساحل این دریا رسیدم، از آن به بعد دریاهایی از نور بود، از آن به بعد دیگرمن نمیدانم او کجا رفت، چه گفت و چه شنید؟ از آن به بعد را میگویند حجاب نوری،حجاب نوری این است که انسان وقتی به جایی برسد که یک مطلب را نفهمد، خود آنمطلب علمی میشود حجاب. در مناجات شعبانیه هست که خدایا توفیق بده تا دل من روشنبشود و حجابهای نور را برطرف کند. اگر کسی پشت این دیوار را نمیبیند برای ایناست که این دیوار حجاب ظلمانی است اما اگر کسی دو مقدمه علمی را نمیفهمد که بهنتیجه برسد و حل این مقدمات برای او مشکل است اینها حجاب نوری است. اگر انسانباید یک قاعده فقهی را بفهمد تا یک مطلب فقهی را درک کند و درک این قاعده برایاو میسور نیست، این قاعده برای او حجاب است، چون باید این قاعده را بشکافد تابه آن فتوابرسد و حال آن که شکافتن قاعده مقدورش نیست، این قاعده هم یک امرعلمی است، علم یک حجاب ظلمانی نیستبلکه یک حجاب نوری است. درجات کمال هم همینگونه است; مثلا اگر کسی خواستبه مقام رضا برسد تا توکل را طی نکند به مقام رضانمیرسد و گذراندن مقام توکل کار مشکلی است، خود توکل میشود حجاب نوری. خلاصه،حضرت میفرماید عبدی که به هفتحجاب محجوب شد نمیتوان او را شناخت. شاید مقصوداز این هفت، هم کثرات باشد نه عدد هفتبالخصوص. در ادامه حضرت فرمود: «و جعلطاعته فی الارض کطاعته فی السماء» همان طوری که اطاعت رسول در آسمانها واجباست، در زمین هم لازم است. دلیل این که رسول مفترض الطاعه است این است که ""ماآتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" و من اطاع هذا فقد اطاعنی و منعصاه فقد عصانی و فوض الیه» خدای سبحان کار دین را به رسولش واگذار کرد.
روایت دیگر از جابر است که از امام باقر سلام الله علیه رسیده است که:
«سارعوا الی طلب العلم، فو الذی نفسی بیده لحدیث فی حلال و حرام یاءخذه عنصادق خیر من الدنیا و ما حملت من ذهب و فضه» حدیثی را که یک انسان محقق و طالبعلم از یک محدث صادق بشنود بهتر از دنیاست و همه چیزهایی که دنیا او را در بردارد، زیرا مال دنیا رفتنی است ولی آن حدیث ماندنی است. «و ذلک ان الله یقول:
"" ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" و ان کان علی علیه السلاملیاءمر بقرائه المصحف» گرچه حضرت امیر سلام الله علیه فرمود قرآن بخوانیدولی ما در عین حال که میگوییم قرآن بخوانید میگوییم حدیث را هم یاد بگیرید، دلیل یاد گرفتن حدیث آیه «ما آتاکم الرسول» است. پس این آیه از ادله حجیتسخنرسول خدا است.
زید شحام از امام صادق سلام الله علیه نقل میکند که چیزی را خدا به انبیاگذشته نداد مگر این که مشابه آن را به رسولش داد، درباره سلیمان فرمود: «فامنناو امسک بغیر حساب» اما درباره رسولش فرمود: «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا».
جابر از امام باقر علیه اسلام نقل میکند که: «کیف لایکون له من الامر شیء وقد فوض الله الیه ان جعل ما احل فهو حلال و ما حرم فهو حرام قوله: ""ما آتاکمالرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا""».
هرچه را که رسول خدا حلال یا حرام کرد، حلال خدا و حرام خداست.
روایت دیگر را کتاب «خصال» از سلیمان بن قیس نقل میکند، گرچه در سندش سخنیهست اما روایات دیگر آن را تایید میکند، فرمود: «و ان امر رسول الله صلیالله علیه و آله و سلم مثل القرآن ناسخ و منسوخ، و خاص و عام، و محکم ومتشابه، و قد یکون من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الکلام له وجهان،کلام عام و کلام خاص مثل القرآن و قد قال الله تعالی فی کتابه ""فما آتاکم الرسولفخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" فیشتبه علی من لمیعرف و لم یدر ما عنی الله بهو رسوله».
سخن رسول خدا مثل قرآن ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محکم و متشابه دارد، کسی کهاهل فن نیست نمیداند که منظور این عام و خاص چیست، باید آشنا به فن باشد تا اینخاص را با عام و مطلق را با مقید دیگر هم آهنگ کند.
روایت دیگر از «عیون اخبار الرضا» از امام هشتم سلام الله علیه است کهفرمود: «لاترخص فیما لمیرخص فیه رسول الله و لا تامر بخلاف ما امر رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم الا لعله خوف لاضروره و ان تستحل ما حرم رسول الله اوتحرم ما استحله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلایکون ذلک ابدا لاناتابعون لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و رسول الله تابع لامر ربه عزوجلمسلم له و قال الله عزوجل: ""ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا""».
فرمود: آن چه را که پیامبر اجازه نداده، اجازه نده و به خلاف آن چه کهپیامبر(ص) امر کرده، فرمان مده مگر از روی خوف یا ضرورت. و آن چه را که پیامبرحرام کرده، حلال مدان و آن چه را که حرام کرده، حلال مشمار، چون ما تابع فرمانرسول خدا(ص) هستیم و رسول، خود هم تابع امر خدا است و خداوند فرموده است آن چهرا که پیامبر میدهد بگیرید و آن چه را که نهی میکند واگذارید».
آخرین روایتی که نورالثقلین نقل میکند از روضه کافی است. خطبهای از حضرت امیرسلام الله علیه است که در آن خطبه میفرماید: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا، واتقوا الله فی ظلم آل محمد ان الله شدید العقاب لمنظلمهم».
تفویض و واگذاری یعنی چه؟ آیا این همان تفویض مصطلح استیا معنایدیگری دارد؟ در این باره باید گفت که پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام موید بهروح القدس بودهاند، از این رو هیچگونه خطا و لغزشی در ابلاغ دین خدا و بیاناحکام نداشتند، لذا آن چه را که میگفتند خداوند متعال، تنفیذ میفرمود و اجازهمیداد چنان که در روایت آمده است:
«ان رسول الله(ص) کان مسددا موفقا مویدا بروح القدس». روح القدس هم یکفرشته جدا نیست. بابی است که ائمه علیهم السلام موید به روح القدساند، و دراین باب روحالقدس معنا شده است; به این صورت که روح القدس فرشتهای جدا از روحانسان نیستبلکه نظیر روح تاییدی از مراتب ارواح روح انسان کامل است. انسان دراین سیر یا در حد حیات حیوانی میماند و حیوان بالفعل و انسان بالقوه میشود مثلآنهایی که «کالانعام بل هم اضل» هستند، یا نه انسان بالفعل است و به آن درجهایمیرسد که روح القدس از مراتب عالیه روح او است نه این که یک شیء بیرونی و جدااز جان وی باشد. روایاتی که میگویند ائمه علیهم السلام به پنج روح مویدند ودارای ارواح خمسهاند این مسئله را به خوبی تایید کردهاند. در اصول کافی آمدهاست که: «لا یزل و لایخطیء فی شیء مما یسوس به الخلق» ائمه در سیاستهایی که باآن خلق را اداره میکنند هیچ لغزشی و اشتباهی ندارند «فتاءدب بآداب الله ثم انالله عزوجل» نمونهها را ذکر کرد و فرمود:
در نماز، فرض الله و فرض النبی، هر دو با هم هست، فرض الله و فرض النبی درمسافرت و در وطن با هم فرق میکنند. فرمود: «فرض الصلوه رکعتین رکعتین عشررکعات فاءضاف رسول الله(ص) الی الرکعتین رکعتین، و الی المغرب رکعه فصارت عدیلالفریضه لایجوز ترکها الا فی السفر».
این فرض النبی مثل فرض الله قابل ترک نیست مگر در سفر آن هم یک رکعت نمازمغرب در سفر و حضر هر دو محفوظ است «وافرد الرکعه فی المغرب فترکها قائمه فیالسفر والحضر فاجاز الله عزوجل له ذلک کله» حالا خود این روایات را ملاحظهفرمایید تا در خود این روایات شاهدی استنباط شود که منظور آنتفویض مصطلح محالنیستسخن از اجازه است هر کاری اینها کردند خدا تنفیذ و تایید میکند، نه اینکه خداوند، کار را رها میکند و به دست رسول میسپارد. اگر تفویض به معنای مصطلحباشد; یعنی این که خدا کارها را، چه در تشریع چه در تکوین، و حتی در ذرهای ازذرات تشریع یا تکوین به موجودی از موجودات واگذار کند و خود هیچ نقشی نداشتهباشد، طبق دو برهان عقلی مستحیل است و روایات فراوانی هم او را نفی کردهاند. پسسخن از اجازه و تنفیذ است نه تفویض «فاجاز الله عزوجل له ذلک» تا خدا امضا وتجویز و تنفیذ نکند، هیچ کاری، چه در تکوین و چه در تشریع، پا نمیگیرد. «فصارتالفریضه سبع عشر رکعه، ثم سن رسول الله(ص) النوافل اربعا و ثلاثین رکعه مثلیالفریضه» نوافل دو برابر فریضه است. فاجاز الله عزوجل له ذلک خدا تنفیذ کرد واجازه داد و امضا کرد. «والفریضه والنافله احدی و خمسون رکعه» فریضه و نافلهپنجاه و یک رکعتاند، «منها رکعتان بعد العتمه جالسا» عتمه همان عشاء است«تعد برکعه مکان الوتر».
درباره روزه هم همین طور است «و فرض الله فی السنه» خداوند متعال در طولسال، روزه یک ماه را واجب کرد و آن هم رمضان است، اما رسول خدا(ص) روزه دو ماهرا مستحب کرد که روزه مستحب، دو برابر روزه واجب است، هم چنان که نماز مستحب دوبرابر واجب است. و فرض الله فی السنه صوم شهر رمضان، و سن رسول الله صلی اللهعلیه و آله و سلم صوم پیامبر(ص) روزه ماه شعبان را مستحب کرد و سه روز از هرماه را که دو تا چهارشنبه و یک پنجشنبه یا بالعکس است (ده تا سه روز، سی روزمیشود) پس جمعا روزه مستحبی، شصت روز میشود. دوبرابر روزه واجب است مثل این کهنوافل مستحبی دو برابر فریضه است: «و ثلاثه ایام فی کل شهر مثلی الفریضه فاجازالله عزوجل له ذلک».
«و حرم الله عزوجل الخمر بعینها و حرم رسول الله المسکر من کل شراب فاجازالله له ذلک» خداوند متعال خود خمر را تحریم کرد، اما رسول الله، غیر از این،هر مسکری را حرام کرد، و خداوند متعال آن را تنفیذ فرمود.
«و عاف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشیاء و کرهها ولمینه عنها نهیحرام، انما نهی عنها نهی اعافه و کراهه ثم رخص فیها فصار الاخذ برخصته واجبا علیالعباد».
بعضی از چیزها را حضرت رسول الله مکروه کرده خدا همین مکروه را امضا کرد وفرموده باید به عنوان مکروه تلقی کنید نه به عنوان واجب یا حرام یا مستحب ومانند آن، «کوجوب ما یاءخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخص رسول الله(ص) فیمانهاهمعنه نهی حرام و لا فیما امر به امر فرض لازم».
رسول خدا در محدوده کار خدا دخالت نکرد آن جایی را که خدا اجازه داد به اذنخدا بعضی از چیزها را مستحب و یا بعضی از چیزها را مکروه کرده است «فکثیرالمسکر من الاشربه نهاهم عنه نهی حرام لمیرخص فیه لاحد، و لمیرخص رسول الله(ص)لاحد تقصیر الرکعتین التین ضمهما الی ما فرض الله عزوجل بل الزمهم ذلک الزاماواجبا لمیرخص لاحد فی شیء من ذلک الا للمسافر» که در حال سفر آن رکعتین اخیرتینرا باید ترک کرد «و لیس لاحد ان یرخص ما لمیرخصه رسولالله(ص) فوافق امر رسولالله امر الله و نهیه نهی الله عزوجل».
پس سخن از تفویض نیستبلکه تنفیذ است; یعنی هر کاری که رسول الله پیشنهاد دادخدا امضا کرده، لذا خدایی شده است. «و وجب علی العباد التسلیم له کالتسلیم للهتبارک و تعالی» یعنی بر بندگان واجب است که تسلیم این فرمانها شوند، هم چنانکه تسلیم دستورهای الهیاند.
ادامه دارد.